۱۴۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۰۷

هر که سری بسر نهد یارش
گو بجان سر او نگهدارش

هر که چون بلبل است طالب گل
جای بر دیدگان دهد خارش

هندوئی کاو فتاده در آتش
نار گلزار اوست بگذارش

صد چو موسی بطور ارنی گوی
مرد در آرزوی دیدارش

هر که گوید زدوست دست بکش
دشمنست آن بدوست مشمارش

نیستش جز بکشتگان سر و کار
عشق اینست و این بود کارش

گر چه جبریل تیز بال بود
نپرد جز بپای دیوارش

عشق دانی که چیست نور علی
که شناسد خدای مقدارش

آنچه آشفته جستی از واجب
ممکن است اندر او بدست آرش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۰۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.