۱۵۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۴۳

بس عجب داری که دیدی لعل خوبان از نمک
قدرت این باشد که کرده شکرستان از نمک

از نمک پاشی لب شیرین تو فارغ نشد
تا فکندی شوری اندر بزم مستان از نمک

پسته خندان گشوده بذله شیرین بگفت
نرخ شکر کرد آن شکر لب ارزان از نمک

قند از شکر کند قنادی ای بس این عجب
کان نمکدان از حلاوت ریخته آن از نمک

بر سر سیخ مژه بس دل زدی ایچشم مست
مستی و داری کباب و خیز بستان از نمک

گر بزخمی کس نمکساید کند افغان زدرد
جز لبت کاوریش دلرا کرده درمان از نمک

جز بنفشه خط که سر زد از نمک زار لبت
کی بنفشه سر زده یا شاخ ریحان از نمک

خضر آسا تازه و تر خط سبزت از چه ماند
گر نخورشید است هرگز آبحیوان از نمک

دوش وصف آن لب شکرفشان خامه نگاشت
کرد پرآشفته یکسر جیب و دامان از نمک

چون نمک نام علی را هم عدد شد لاجرم
زان سخن را چاشنی بخشد سخندان از نمک
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۴۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.