۱۸۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۶۱

محرمی کو که بگویم غم دیرینه دل
در حضورش ببرم زنگ زآئینه دل

پس از این با که شمارم غم ایام فراق
گفته بودم بصبا قصه پیشینه دل

ساقی آن برق ریا سوز زخم کن بسبو
تا بسوزم زنقش خرقه پشمینه دل

دیده شوخی کند و دل شده خون کیست که باز
طلب از این دو نظر باز کند کینه دل

چشم کردم سپر تیر نظر چون دیدم
تیرها راست نشسته همه بر سینه دل

گر کمان ابروی تو منکر تیراندازیست
آرمت پیش نظر پرده پارینه دل

مهر حیدر که بود در ثمین آشفته
جستم این گوهر نایاب زگنجینه دل

با دبستان غمت انس گرفتست چنان
که یکی شد بجهان شنبه و آدینه دل

بایدت دید نه با دیده سر دیده جان
سینه منزلگه یار است ولی سینه دل
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۶۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.