۱۴۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۷۱

با تف عشق ما در افتادیم
شمع وش شعله بر سر افتادیم

بارها داده سر در این سودا
با سر نو باو در افتادیم

هفت دریای عشق را گشتیم
رسته زین یک بدیگر افتادیم

در خرابات عمرها خوش بود
آخر عمر خوشتر افتادیم

چه عجب دامن ار بمی آلود
چون بمیخانه با سر افتادیم

چون بغربت گرفته جاجانان
ماهم از خانمان در افتادیم

طوس را ما بپارس بگزیدیم
داده دل پیش دلبر افتادیم

چون تجلی طور اینجا بود
ارنی گو بر او در افتادیم

لیل مظلم بدیم و ماه شدیم
ذره بودیم چون خور افتادیم

رند مست و خراب آشفته
زلف او را بچنبر افتادیم

بی سر و پا رسیده بر در شاه
در خور تاج و افسر افتادیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۷۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.