۱۳۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۷۶

همچو یعقوب زنو مصلحتی ساخته ام
تازه نرد نظری با پسری باخته ام

بهوا داری آن طرفه غزال چینی
دام در رهگذر آهوئی انداخته ام

تا چه آید بمن آخر زهوسناکی دل
که بگل بلبل و بر سرو سهی فاخته ام

گر بتازد بسرم لشکری از جا نروم
تا علم بر سر میدان تو افراخته ام

گفتم ابرو برخت یا که کمانیست بخم
گفت نه تیغ که بر مهر و بمه آخته ام

تا که نقش علی آشفته بدل صورت بست
خانه زاغیار بصد جهد بپرداخته ام
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۷۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.