هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و بیگانگی خود با دنیای مادی سخن می‌گوید. او خود را نه متعلق به کعبه می‌داند و نه بتخانه، بلکه عاشقی سرمست از جام عشق است که از تعلقات دنیوی رها شده است. شاعر با اشاره به مفاهیمی مانند میخانه، عشق، و رهایی، حالتی از بی‌خویشی و وارستگی را به تصویر می‌کشد و از گنج‌های پنهان در ویرانه‌های دل خود سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و شاعرانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی دارد. همچنین، برخی از اشارات مانند می و میخانه ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامناسب باشد.

شمارهٔ ۶۸۹

رحمی ای ساقی که از دیر و حرم بیگانه ام
نه مقیم کعبه ام نه ساکن بتخانه ام

بس عجب داری که من بیگانه ام زاسلام و کفر
آشنای عشقم و از این و آن بیگانه ام

منکه سرمستم زجام عشق جانان از ازل
محتسب گو سنگ زن بر شیشه و پیمانه ام

لیلی او در حشم لیلای من هر جائیست
صعب تر از قصه مجنون بود افسانه ام

آمدی ای برق خرمن سوز ومن بیحاصلم
لیک مشتی خس بود آماده در کاشانه ام

بر خرابیهای ملک دل مخند ایشاه حسن
گر کنی کاوش بسی گنجست در ویرانه ام

کشتی صبرم شکست از لطمه طوفان هجر
زآن حباب آسا بروی آب باشد خانه ام

من گذشتم از حیات جاودان و آب خضر
خضر مستان گو نماید ره سوی میخانه ام

میکده دریای رحمت مخزن سر ازل
کاندر او رخشد چو خور آن گوهر یکدانه ام

مضجع شاه خراسان مهبط روح الامین
کاز دو عالم وارهاند از همت مردانه ام

منت از دونان نخواهم برد از بهر دونان
چون مقرر شد نوال از سفره شاهانه ام

گر نباشد می من آشفته زساقی سرخوشم
ورد رود جان زنده جاوید از جانانه ام
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۸۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.