۱۵۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۹۰

محراب نخواهم خم ابروی تو دارم
زنار نبندم شکن موی تو دارم

زاهد بحرم نازد و راهب بکلیسا
من فارغم از این دو سر کوی تو دارم

گر بت بپرستم من روی تو صنم بس
ور کعبه ستایم خم گیسوی تو دارم

یکهفته نپائید و بتاراج خزان رفت
میگفت گل ار رنگ تو و بوی تو دارم

حاشا که برم منتی از سد ره و طوبی
در گلشن دل تا قد دلجوی تو دارم

من تشنه و خال از لب نوشین تو سیراب
من مسلمم و رشک بهندوی تو دارم

شیر فلکت چشم سیه دید و همی گفت
من شیرم و اندیشه زآهوی تو دارم

گر خضر بظلمات پی آب بقا رفت
من آرزوی خاک سر کوی تو دارم

بدست خدا دستی و برهان زجهانم
چون روی امید از دو جهان سوی تو دارم

همچون گل آمیخته با گل بودم خاک
هر کس گذرد داند من بوی تو دارم

با پنجه پولاد بمن خصم جهانی
آشفته ام و تکیه به نیروی تو دارم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۸۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.