۱۳۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۹۵

رحمی ای عشق که من مانده بچنگ هوسم
رحمت ای شحنه و برهان تو زقید عسسم

هر کجا شمع رخی طوف چو پروانه کنم
هر کجا قند لبی هست من آنجا مگسم

هر کجا یوسف مصریست زلیخا لقبم
هر طرف ناقه لیلی است من آنجا جرسم

می ستایند کسانم که چنینی و چنان
چون به بینی بحقیقت بجهان هیچکسم

روسیه زاغم و غوغای عنادل بزبان
نوبهاری کنم و باد خزان شد نفسم

هر کجا سرو قدی هست منش فاخته ام
هر کجا لاله ستانیست منش خار و خسم

شهسواری مگر از لطف بگیرد دستم
لنگ شد بر سر میدان طلب چون فرسم

میزنم لاف که در حلقه عشقم محرم
بحقیقت سرو سر حلقه اهل هوسم

من عمل هیچ ندارم بجز از کذب و دغل
مهر حیدر مگر آشفته شود داد رسم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۹۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۹۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.