۱۶۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۰۸

تا در آئینه رویت صنما مینگرم
کافرم گر بجز از نور خدا مینگرم

چشم ظاهر بکنم دیده دل باز کنم
تا نگوئی به تو از نفس و هوا مینگرم

هر چه آید زتو گر خود همه جور است و جفا
هم در آن جور اثر مهر و وفا مینگرم

خضر خطت ننماید بمن آن چشمه نوش
با وجود لبت از آب بقا مینگرم

ترک غمزه کند اخراجم از آن چین دو زلف
گر بآهوی دو چشمت بخطا مینگرم

تا تو ای کعبه صلا دادیم از بهر طواف
نیستم حاجی اگر بر سر و پا مینگرم

در ره کعبه گذارم بخرابات افتاد
این بصیرت زکجا بوده کجا مینگرم

فکر درمان چکنی از پی بیماری دل
دردمند تو نیم گر بدوا مینگرم

میرود جانم و جانان زقفا آشفته
نیست اندیشه بیشم بقفا مینگرم

من علی را نستایم بخدائی اما
اندر آئینه رویش بخدا مینگرم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۰۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.