۱۴۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۲۴

ما زازل رند و مست و باده پرستیم
بر در میخانه الست بنشستیم

سبحه و زنار را کمند بریدیم
توبه و پیمانه را بهم بشکستیم

مغبچه گان می بکف زمزمه گویند
مژده که ما ماه آفتاب بدستیم

سلسله زلف یارتا که کشیدیم
قید علایق زاین و آن بگسستیم

زآتش مستی بسوخت خرمن هستی
دوست بدست آمد و زخویش برستیم

مطرب مجلش مکش نوا که خرابیم
ساقی مهوش مده شراب که مستیم

این خوشم آمد زقدسیان که بگفتند
عرش سریریم لیک پیش تو پستیم

عاشق تو شبنم است و عشق تو خورشید
تهمت بیجا بما مبند که هستیم

زلف تو آشفته را کمند جنون شد
تا که نگویند ما زبند تو جستیم

شاهد بزم ازل خطیب سلونی
آنکه بعهد ارادتش زالستیم

گرچه برآمد هزار دست بدستان
عهد بجز دست کردگار نبستیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۲۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.