هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از درد عشق و رنجهای ناشی از آن سخن میگوید. او از وفاداری و مهر سخن میگوید اما اظهار میکند که همچون ذرهای در هوا پراکنده شده است. شاعر از درمانناپذیری درد عشق و ناامیدی از بهبودی مینالد و از فقدان شادی و ثروت در زندگی خود یاد میکند. او همچنین از ساقی و بادهای که خورده است سوال میپرسد و از مطرب مجلس میخواهد که با نواختن تارش زخمهایش را تازه کند. در نهایت، شاعر از تلاش برای رهایی از دام نفس و هوا سخن میگوید و اعتراف میکند که خودش مرد آن میدان نیست.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عمیق عاطفی و فلسفی است که درک آن برای سنین پایینتر دشوار است. همچنین، برخی از مفاهیم مانند ناامیدی و رنجهای عشقی ممکن است برای مخاطبان جوانتر نامناسب باشد.
شمارهٔ ۷۲۸
بر آن سرم که بگرد وفا و مهر نگردم
که همچو ذره زمهر تو بر هوا شده گردم
طبیب عشق که گفت آخر الدواء الکی
نشد علاج و شد این داغ درد بر سر دردم
نمانده باده بکاسه نه زر بکیسه خدا را
برفت سرخی و مانده بجای چهره زردم
منه تو دیگ تمنا چو کشتی آتش سودا
که دیگ عشق نیاید بجوش زآتش سردم
بغیر دردسر و صدمه خمار ندیدم
که بود ساقی و این باده از کجاست که خوردم
بیا و پرده بگردان دمی تو مطرب مجلس
که زخم تازه کند زخمهای تار تو هر دم
هوا گرفته دل آشفته را بسان کبوتر
پرم زبام حرم تا که کشتنی گردم
خیال جستن از دام نفس و قید هوا را
کنم بهمت مردان که خود نه آن مردم
که همچو ذره زمهر تو بر هوا شده گردم
طبیب عشق که گفت آخر الدواء الکی
نشد علاج و شد این داغ درد بر سر دردم
نمانده باده بکاسه نه زر بکیسه خدا را
برفت سرخی و مانده بجای چهره زردم
منه تو دیگ تمنا چو کشتی آتش سودا
که دیگ عشق نیاید بجوش زآتش سردم
بغیر دردسر و صدمه خمار ندیدم
که بود ساقی و این باده از کجاست که خوردم
بیا و پرده بگردان دمی تو مطرب مجلس
که زخم تازه کند زخمهای تار تو هر دم
هوا گرفته دل آشفته را بسان کبوتر
پرم زبام حرم تا که کشتنی گردم
خیال جستن از دام نفس و قید هوا را
کنم بهمت مردان که خود نه آن مردم
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۲۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.