هوش مصنوعی: این متن بیانگر عشق و فقر عرفانی است که شاعر خود را فقیر و نیازمند معشوق می‌داند و عشق را تنها پناهگاه خود در جهان خراب معرفی می‌کند. او از خطاهای خود سخن می‌گوید اما عشق را ترک‌ناشدنی می‌داند و خود را در دبستان عشق نادان می‌خواند. شاعر همچنین به وجد و سماع صوفیانه اشاره می‌کند و عشق را همسایه واجب می‌داند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن به بلوغ فکری و شناخت نسبتاً خوبی از ادبیات عرفانی نیاز دارد. همچنین، برخی از اصطلاحات و مفاهیم مانند 'وجد و سماع' یا 'خم نشینی' ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامفهوم باشد.

شمارهٔ ۷۳۱

باگه در ملک فقر سلطانیم
جان نثاران کوی جانانیم

شیوه ما بجز خطا نبود
گر ببخشی و گر کشی آنیم

ما پناهی در این جهان خراب
جز بکوی مغان نمیدانیم

گر بمیدان عشق بارد تیر
سر نخاریم و رخ نگردانیم

صوفی آسا بوقت وجد و سماع
آستین بر دون کون افشانیم

اوستادیم اهل دانش را
در دبستان عشق نادانیم

در گلستان تو نواسنجیم
تا بدانی هزار دستانیم

تا گلی همچو او بدست آریم
روز و شب در طواف بستانیم

خم نشینیم گر فلاطون وار
لیک در سر عشق حیرانیم

گو مده آب خضر جای شراب
جای اکسیر خاک نستانم

میتوان ترک خویش آشفته
لیک ما ترک عشق نتوانیم

هر چه کردیم غیر عشق بتان
بغرامت از او پشیمانیم

عشق همسایه است با واجب
تا نگوئی اسیر امکانیم
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۳۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.