هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از زبان عاشقی بیان می‌شود که در فراق معشوق خود به سر می‌برد. شاعر از درد فراق و عشق سخن می‌گوید و بیان می‌کند که حتی زهر معشوق برایش شیرین است. او از غم و شادی‌های زندگی می‌گوید که همه تحت تأثیر معشوق است و هیچ چیز دیگری نمی‌تواند جای او را بگیرد. شاعر همچنین به مفاهیم عرفانی مانند شهود و رهایی از خودبینی اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند درد فراق و مفاهیم فلسفی نیاز به بلوغ فکری دارند.

شمارهٔ ۷۳۹

بود چو زهر رقیب ار بیاورد شکرم
اگر تو زهر دهی نوشم و شکر نخورم

مکن دریغ زمن ای کمان ابرو تیر
که عمرهاست که من پیش غمزه ات سپرم

مرا که روز و شبان بی جمال تست یکی
به آفتاب چه حاجت بود و یا قمرم

بشست نقش دو عالم زآب دیده سرشک
ولی نرفت خیال جمالت از نظرم

درخت شادی دوران نداد بر جز غم
هم ارغم از تو بود شادیست غم نخورم

زسوز ناله بلبل خبر نبود مرا
گذر فتاد بگلزار نوبت سحرم

زخویش بیخبرم آنچنان و غرق شهود
که گاه گاه زشوقت بخویش مینگرم

مگر شود دل عطشان زلعل تو سیرآب
که ریخت چشمه خضرم بکام و تشنه ترم

اگرچه بیخبرم کرده ذوق مستی عشق
گمان مدار تو زاهد چو خویش بیخبرم

حدیثی از گل رویت بعندلیبان گفت
زبان سوسن آزاد از قفا ببرم

حجاب ما و تو این هستی است و خودبینی
خوشا دمی که من این پرده را بخود بدرم

بریده دست من آشفته دهر از همه جا
مگر که دست بدامان مرتضی ببرم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۳۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.