۱۹۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۴۳

هر که در میکده عشق شد امروز مقیم
نیست فردا بدلش آرزوی باغ نعیم

گر بپاداش عمل دوزخیم من چه عجب
بنشان آتش هجران که عذابیست الیم

گو شفاعت نکند مست مرا زاهد شهر
بر سر خوان لئیمان نرود مرد کریم

خوی بدرا نشود یار مگر مرد غیور
حسن را بار کشی نیست مگر عشق سلیم

گنه هر دو جهان خاص من ار شد غم نیست
که خداوند کند عفو بالطاف عمیم

بیم و امید زحقست مرا باده بیار
که مرا نیست از این خلق نه امید و نه بیم

بود آشفته هواخواه حسین شاه حجاز
که سرو جان بره دوست نموده تسلیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۴۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.