۱۹۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۴۴

چگونه از لب جانانه کام برگیرم
مگر که از سر و جان یکدو گام برگیرم

بزیر زلف مرا کام دل حوالت کرد
زکام اژدر برگو چه کام برگیرم

بهشت و حوری و غلمان گرم به پیش آرند
نه عاقلم دل اگر زآن غلام برگیرم

بهای سیم تنان نیست خرمن زر و سیم
بنقد چون دل از آن سیم خام برگیرم

اگر بطوف خرابات ره دهند مرا
دل از زیارت بیت الحرام برگیرم

رسید ساقی مهوش بدست ساغر می
بیا بگوی که دل از کدام برگیرم

هلال گوشه ابرو از آن نمود که من
زسر کسالت ماه صیام برگیرم

بجهد بر در میخانه دوش آشفته
نهاده جامه تقوی که جام برگیرم

بسایه علم مرتضی کشیدم رخت
که دل زوحشت روز قیام برگیرم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۴۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.