هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی از حافظ، با بهرهگیری از تصاویر و استعارههای زیبا، به بیان حالات عشق، فراق، و دلتنگی میپردازد. شاعر از باد صبا پیغامی میخواهد و از یار دورافتاده و حالات او پرسش میکند. در ادامه، از عشق پایدار و وفاداری خود سخن میگوید و در پایان، با اشاره به امام علی(ع)، جنبهای عرفانی به شعر میبخشد.
رده سنی:
16+
این شعر دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آنها به بلوغ فکری و تجربهی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
شمارهٔ ۷۵۳
از که آوردی ای صبا پیغام
کز توام بوی جان رسد بمشام
غمزه کافرش مسلمان شد
یا بود باز رهزن اسلام
ترک او کرده ترک خون خوردن
یا همان هست مست و خون آشام
طره او بقصد طراری است
یا که برچیده است از ره دام
چیست احوال چشم بیمارش
که بدوران اوست خواب حرام
حال هندوی خال او چونست
که بر آتش نشسته خوش بدوام
گر زچشم و لبش حدیث کنی
نقل و می هست شکر و بادام
لب او هیچ نام ما بردی
خواه باشد دعا و یا دشنام
مشتری بر شکر فراوان داشت
یا گرفته مگس زشور آرام
آمده وقت پرسش خاصان
یا هنوزش بود هجوم عوام
ابروانش هنوز خونریز است
یا که کرده است تیغ را به نیام
زلفش از راه غیر دام گرفت
کاید آشفته و رسد بمقام
بازگو از منش زراه نیاز
بازگو از منش بعجز تمام
ای زعشق تو مرد و زن رسوا
وی زسودای تو جهان بدنام
اگرت میل جویبار صفاست
باز در گلشن وفا بخرام
شوقت ارکاست از هوسناکان
عشق ما هست همچنان بدوام
من و ناکامی بلای فراق
توسن عقل را بریده لجام
گر تو را از شکاما عار است
دل وحشی بکس نگردد رام
یا دل خسته باز پس بفرست
یا بیا و السلام و نامه تمام
و گر این دو نمیکنی ناچار
شکوه آرم زتو به میر کرام
کار فرمای آسمان و زمین
علی عالی آن امام همام
کز توام بوی جان رسد بمشام
غمزه کافرش مسلمان شد
یا بود باز رهزن اسلام
ترک او کرده ترک خون خوردن
یا همان هست مست و خون آشام
طره او بقصد طراری است
یا که برچیده است از ره دام
چیست احوال چشم بیمارش
که بدوران اوست خواب حرام
حال هندوی خال او چونست
که بر آتش نشسته خوش بدوام
گر زچشم و لبش حدیث کنی
نقل و می هست شکر و بادام
لب او هیچ نام ما بردی
خواه باشد دعا و یا دشنام
مشتری بر شکر فراوان داشت
یا گرفته مگس زشور آرام
آمده وقت پرسش خاصان
یا هنوزش بود هجوم عوام
ابروانش هنوز خونریز است
یا که کرده است تیغ را به نیام
زلفش از راه غیر دام گرفت
کاید آشفته و رسد بمقام
بازگو از منش زراه نیاز
بازگو از منش بعجز تمام
ای زعشق تو مرد و زن رسوا
وی زسودای تو جهان بدنام
اگرت میل جویبار صفاست
باز در گلشن وفا بخرام
شوقت ارکاست از هوسناکان
عشق ما هست همچنان بدوام
من و ناکامی بلای فراق
توسن عقل را بریده لجام
گر تو را از شکاما عار است
دل وحشی بکس نگردد رام
یا دل خسته باز پس بفرست
یا بیا و السلام و نامه تمام
و گر این دو نمیکنی ناچار
شکوه آرم زتو به میر کرام
کار فرمای آسمان و زمین
علی عالی آن امام همام
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۵۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.