هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و مستی سخن می‌گوید و از ساقی می‌خواهد که با می‌نوشی، او را از غم هستی رها کند. او از عشق ناگزیر خود می‌گوید و از ناصحان می‌خواهد که پندش ندهند. همچنین، از یار و جفای او یاد می‌کند و اعلام می‌دارد که با وجود همه سختی‌ها، پایدار خواهد ماند. در پایان، شاعر به ستایش از ساقی بزم وحدت می‌پردازد و از بندگی او سخن می‌گوید.
رده سنی: 18+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است و همچنین به می‌نوشی اشاره دارد که برای مخاطبان زیر 18 سال مناسب نیست.

شمارهٔ ۷۷۱

ساقی بیار بوسم کز می خمار دارم
وز بحر هستی امشب میل کنار دارم

ناصح مده تو پندم کز عشق ناگزیرم
مستم بکن تو ساقی کز عقل عار دارم

در آینه شهودم کی یار رخ نماید
تا من زگرد هستی بر رو غبار دارم

تا شد زدست بیرون دامان آن نگارین
عارض زخون دیده دایم نگار دارم

گر بر سرم ببارد سنگ جفا رقیبت
چون آسیای زیرین پای استوار دارم

چوگان طره ات را گوئی زسر بسازم
گوهر زبحر چشمت بهر نثار دارم

آشفته شد جهانی زین گفته پریشان
آشفته تا که سودا با زلف یار دارم

گفتم که از سگانت بشمارم از عنایت
گفتا که چون تو در خیل من صد هزار دارم

ساقی بزم وحدت شاهنشه ولایت
کز بندگیش از جم در دهر عار دارم
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۷۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.