۱۴۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۷۲

ای مظهر جان آفرین جانی تو از سر تا قدم
هر جاو جودی شد عیان پیش وجودت شد عدم

ای آسمانت آستان گرد رهت کون و مکان
بر لوح کن بی امر تو کی کار فرماید قلم

گفتم بنخلی ماند او کز لب رطب افشاند او
کی نخل میآرد رطب ای باغبان سر تا قدم

پرده زعارض باز کن قتل جهان آغاز کن
بر مهر و بر مه ناز کن تو شاه مهر و مه خدم

لا تقتلوا صید الحرم گفته نبی محترم
تقصیر نبود لاجرم صیدار کشد صاحب حرم

او قصد اگر زحمت کند عاشق از او راحت کند
دشمن اگر رحمت کند بر دوستان باشد ستم

کم کن جرس این ولوله لیلی است چون در قافله
گر طی کند صد مرحله بر ساربانانش چه غم

از زلف عقده بر گسل بر دست اغیارش مهل
آشفته را بر جان و دل مپسند جانا این ستم

ای نور طور از نار تو عرش برین بازار تو
از آینه ی رخسار تو پیداست انوار قدم

تو شمع بزم وحدتی محفل فروز کثرتی
الحق مقام حیرتی ای حیدر صاحب کرم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۷۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.