۱۳۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۷۴

نه توبه زاهد پیمانه بد که بشکستم
نه عهد با تو که پیمان بمی کشان بستم

اگرچه رشته جان بافته بمهر جهان
بریدم از همه عالم بدوست پیوستم

غبار گشتم و افتادم از پی محمل
گمان مدار که یک لحظه بی تو بنشستم

شدم ببتکده و سجده بر صنم بردم
گسسته سبحه و زنار بر میان بستم

چگونه دست بداور برم بخون خواهی
اگر که دامنت افتد بحشر در دستم

برو تو زاهد و منعم مکن زباده پرستی
که من شفیع گنه پیشه گان بروز الستم

علی ولی خدا آن پناه آشفته
که از طفیلش دعوی کنم که من هستم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۷۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.