۲۰۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۸۴

غباری گردم و روزی بدامان تو بنشینم
شوم آئینه و بر کام دل روی ترا بینم

شوم ابریشم و در جامه ات خود را کنم پنهان
که افتد اتفاق بوسه بر آن دست سیمینم

من آن فرهادم و یکدل هوس پیشه نیم خسرو
نه سودای شکر دارم که خوش در خواب شیرینم

مگو بی دین بود عاشق نیم این طعن را لایق
که شد محراب و میخانه بود عشق بتان دینم

مناز ای آسمان بر ماه و پروینت که بی آن مه
به هر شب اوفتد از چشم تر صد عقد پروینم

سری از تن برآوردم چو گو چندین قفا خوردم
کنون بی سرهمی آیم ببخش ایشه که مسکینم

شب رحلت ببالین گر کسی را شمع افروزند
به آن امید میمیرم که باشی شمع بالینم

اگر چه بلبلم گل را بهنگام نواخوانی
بتیمارم چو ناید گل چو بوتیمار بنشینم

مبادا تا گلی بینم بگلزار جهان جز تو
بگرد چشم هر شب از مژه خاشاک میچینم

چو سفتم گوهر مدح علی با خامه آشفته
سزد گر میر بزم امشب گشاید لب به تحسینم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۸۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.