۱۴۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۰۱

زخمها از شیخ و زاهد بی حد و مر خورده ام
تا شکایت بر در پیر مغان آورده ام

گو منه تا جم بسر ای مدعی کاندر ازل
سر بجز بر آستان میکشان نسپرده ام

آگهی ای پیر میخانه تو از اسرار من
گرچه من از درد دل از صید یکی نشمرده ام

فقر تو فخر من است و بندگیت خواجگی
نیستم درویش غیر از تو طلب گر کرده ام

نشکفم جز از نسیم نوبهار نوصل دوست
کاز سموم هجر تو آن گلبن افسرده ام

خضر میخانه توئی ساقی عیسی دم کجاست
گو بده جامی که از جور زمان دل مرده ام

گر نمک سائی تو بر زخمم خنک داغ درون
ور کشم مرهم زخمیست از نو خورده ام

از عنایات بزرگان جهان آشفته وار
التجا بر درگه شاه ولایت برده ام

ساقی میخانه وحدت علی پیر طریق
کاز همه کون و مکان رو بر درش آورده ام
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۰۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.