هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و دل‌بستگی عمیق خود به معشوق سخن می‌گوید. او از رنج‌های عشق و فداکاری‌های خود می‌گوید، اما با وجود همه سختی‌ها، عشقش پایدار است. همچنین، از مستی نگاه معشوق و درماندگی در برابر عشق او یاد می‌کند و در نهایت، معشوق را به عنوان مرهم زخم‌های دلش می‌ستاید.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عاشقانه عمیق و استعاره‌های ادبی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات نیاز دارد. همچنین، برخی از ابیات ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

شمارهٔ ۸۱۷

بغیر دست دل خود که بود بر دستم
نبود کس که زکوی تو رخت بربستم

هزار خار مغیلان بپا شکستم بیش
ولی عزیمت احرام کعبه نشکستم

من ارچه شبنمم اما شدم بچشمه مهر
اگر چو قطره ام اما ببحر پیوستم

بر آتش رخ تو خال تا که خوش بنشست
سپندوار بر آتش زشوق ننشستم

به همدمان معاشر بده قدح ساقی
مرا بخویش بهل کز نگاه تو مستم

سر ارچه در قدمش رفت و دین و دل برهش
ولی بقاعده کاری نیاید از دستم

علاج زخم دل آشفته کرد از لب و گفت
که مرهمست گر آشفته خاطرت خستم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۱۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.