هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و جنون، دوری از معشوق، و درد فراق سخن می‌گوید. او خود را غرق در بحر خودی می‌داند و به دنبال نجات‌بخش است. همچنین، از عشق الهی و رهایی از دنیای پست سخن می‌راند و در پایان، به امید رهایی از دست روزگار پست، به دامن حیدر (علی) پناه می‌برد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از اصطلاحات و استعاره‌ها ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

شمارهٔ ۸۳۴

منکه در دشت جنون پیشرو مجنونم
شاید ار لیلی ایام شود مفتونم

یار لب بر لب من دارد و مست از می غیر
خون بدل جان بلب از آن دو لب میگونم

غرقه بحر خودی شد تن من نوح کجاست
تا از این ورطه مگر رخت کشد بیرونم

شایدم کس نستاند زگرو تا صف حشر
منکه خود در عوض خرقه بمی مرهونم

گفتم ای عشق گرامی ملکی یا انسان
گفت از دایره کون و مکان بیرونم

چنگ بر دامن حیدر زده آشفته بجد
تا رهائی دهد از منت دهر دونم
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۳۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.