۱۶۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۳۹

ما دین و دل چو جم بکف جام داده ایم
آغاز این بود که در انجام داده ایم

هر سوی کش کشان کشدم موی دلبران
دامن بدست این هوس خام داده ایم

گفتی پیام میرسدت جان نثار کن
ما سر بحکم و گوش به پیغام داده ایم

مرغان ببوی دانه بدام اندر اوفتند
تا دل بدانه تو پی دام داده ایم

چندانکه منع خدمت خاصان همی کنند
کی دل باین عوام کالانعام داده ایم

ننگست پیش ناصح اگر نام عاشقی
ما تن به ننگ عشق پی نام داده ایم

همچو کبوتران بهوای حریم دوست
خاطر بطوف هر درو هر بام داده ایم

تا پای بست سلسله عشق گشته ایم
نه خود بدست کفر ونه اسلام داده ایم

ما محرمان کعبه دلدار و دین و دل
اینها برای بستن احرام داده ایم

حاشا که ما نهیم زکف جام باده را
از کف برای مصلحت عام داده ایم

چاوش وش بطوف خرابات عشق دوست
آشفته ما بعالمی اعلام داده ایم

کوی مغان بهشت جهان مضجع علی
کز حب او بجان و دل آرام داده ایم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۳۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.