۱۷۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۴۲

در گلستان محبت گل داغی دارم
کز گل یاسمن باغ فراغی دارم

دمد از تربت من لاله از آن فصل بهار
تا بدانی بدل از عشق تو داغی دارم

سرو من قامت دلدار و چمن گلشن دل
لوحش الله که عجب سروی و باغی دارم

طالب سینه سینا نشوم همچو کلیم
تا بطور دل از آن شعله چراغی دارم

جم عهدم من درویش که از همت عشق
بکف از باده گلرنگ ایاغی دارم

شکرین لعل تو چون خال سیه دید بگفت
طوطیان گرد من و میل بزاغی دارم

ندهم آن سر زلفین پریشان از دست
کز دل گمشده آشفته سراغی دارم

تا بود پیشه من عشق و بود عشق علی
لله الحمد زهرکار فراغی دارم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۴۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.