۱۴۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۴۷

بگلزار غم عشق تو من آنمرغ خاموشم
که شد از بیم گلچین نغمه پردازی فراموشم

چو غنچه تا که زد مهر خموشی بر دهان من
که من با صد زبان چون سوسن آزاده خاموشم

تن بی روحم و چون توام بادام دور از تو
نمایانست جای خالیت جانا در آغوشم

دل خونین چو خم گر میزند جوشی عجب نبود
که تا هست آتش سودا بجان چون دیگ در جوشم

خدا را ساقیا صهبا به یاران دگر پیما
که من از غمزه آن ترک سرخوش مست و مدهوشم

زشام هجر زلفت تا قیامت شکوه ها دارم
مگر صبحی شود طالع از آن طرف بناگوشم

بجان هندوی زلف و خال آن ترک قزلباشم
که کرده هندوی مویش هزاران حلقه در گوشم

پریشان گفته آشفته کی افتد قبول شه
مگر اکسیر عشق تو خورد بر قلب مغشوشم

بزیر بار عصیان مانده ام در این سفر یا رب
مگر دست خدا بار گران بردارد از دوشم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۴۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.