۱۶۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۶۲

خبرت هست که چون با تو در آمیخته ام
با تو پیوسته زعالم همه بگسیخته ام

نقد دل گمشده در خاک در تو زازل
بیهده خاک سر کوی بتان بیخته ام

مرغ دل در خم زلفت نه کنون منزل کرد
آشیانی است که طرحش زازل ریخته ام

همه شب هم نفس مرغ شب آویزم من
عجبی نیست که در زلف تو آویخته ام

تا حوادث نبرد ره بمن طعن رقیب
بدر میکده رحمت بگریخته ام

دست حق آنکه پی تفرقه اهل هوس
تیغش آشفته بصد جهد برآهیخته ام

یا علی دست مرا گیر که از خلق جهان
همه بگریخته در دامنت آویخته ام
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۶۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.