۱۶۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۷۸

نمیگردد سپهر الا بحکم رای درویشان
قضا و هم قدر دارند سر در پای درویشان

نشان شاهد غیبی و شمع نور لاریبی
ببین در آینه یعنی که در سیمای درویشان

اگر نه اطلس زرتار گردونرا براندازی
بصد بالا بود کوتاه در بالای درویشان

الا ای شیخ کز طاعت طمع داری زحق جنت
برو چندی بکن خدمت تو در مأوای درویشان

بمیدان تجرد خرقه تن گر براندازی
بسی روح مجرد بینی از تنهای درویشان

زذوق شکر و قندت طبیعت رنجه خواهد شد
حلاوت گر مذاقت یافت از حلوای درویشان

بنه پروای سیم زر پدر بگذار با مادر
بود این شمه ای از عشق بی پروای درویشان

اگر حق خوانی حق گوئی و حق جوئی ای سالک
مقام حق نبینی جز دل دانای درویشان

دوبین معنی نمی بیند بهر صورت برد سجده
که در هر بزم رقصد شاهد یکتای درویشان

حیات جاودان و قصه ظلمات بگذارد
خضر گر جرعه نوشد از کف سقای درویشان

الا ای زلف خم در خم که کارم از تو شد درهم
ببخش آشفته را سری تو از سودای درویشان

بجای جم زند تکیه بهر جا هست سلطانی
ولی تکیه نمی آرد کسی بر جای درویشان

گرت بایست سلطانی نجف را خاک بوسی کن
بیا دستی بزن بر دامن مولای درویشان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۷۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.