هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه از عشق عمیق و فداکاری سخن میگوید. شاعر از عشق به عنوان نیرویی یاد میکند که او را از خواب و خوردن بازمیدارد و تمام وجودش را دربرگرفته است. او از رنجهای عشق و فداکاری در راه معشوق صحبت میکند و تأکید میکند که حتی مرگ در راه عشق را پذیرفته است. همچنین، اشاراتی به مفاهیم صوفیانه مانند فنا در عشق و جدایی از دنیای مادی وجود دارد.
رده سنی:
16+
این شعر حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد. همچنین، برخی از مضامین مانند فداکاری و مرگ در راه عشق نیاز به بلوغ فکری دارد.
شمارهٔ ۹۰۸
مرا ز عشق بسی منت است بر گردن
که بازداشته شوقم زخواب و زخوردن
نه بار کس ببرد گردنم نه گوش حدیث
که حلقه هاست ززلفت بگوش و بر گردن
چنان بنان جوم خوش که برنجان شهان
نمانده حالت رشک و نه آرزو بردن
گرت هواست که در سولجان زلف افتی
سری چو گوی بمیدان بباید آوردن
بیا بطوف گلستان عشق ای بلبل
کزین چمن بگریزد سموم پژمردن
زسر عشق مزن لاف بعد ازین درویش
اگر بسر بودت شوق نفس پروردن
کسی که طالب جانان بود ببزم وصال
زجان بیایدش اول مفارقت کردن
مرا زطعن رقیبان چه کم شود از مهر
زنیش طالب نوشت نداند آزردن
برفت چون شب عمرت بگو مپای انجمن
که شمع را بسحرگاه باید افسردن
بمیر در ره مهر علی تو آشفته
که زندگی دهدت در هوای او مردن
که بازداشته شوقم زخواب و زخوردن
نه بار کس ببرد گردنم نه گوش حدیث
که حلقه هاست ززلفت بگوش و بر گردن
چنان بنان جوم خوش که برنجان شهان
نمانده حالت رشک و نه آرزو بردن
گرت هواست که در سولجان زلف افتی
سری چو گوی بمیدان بباید آوردن
بیا بطوف گلستان عشق ای بلبل
کزین چمن بگریزد سموم پژمردن
زسر عشق مزن لاف بعد ازین درویش
اگر بسر بودت شوق نفس پروردن
کسی که طالب جانان بود ببزم وصال
زجان بیایدش اول مفارقت کردن
مرا زطعن رقیبان چه کم شود از مهر
زنیش طالب نوشت نداند آزردن
برفت چون شب عمرت بگو مپای انجمن
که شمع را بسحرگاه باید افسردن
بمیر در ره مهر علی تو آشفته
که زندگی دهدت در هوای او مردن
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۰۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.