۱۵۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۱۲

ای حرف سر زلف تو سودای حریفان
این طرفه که دل میبری از دست ظریفان

چون باد خزان است و زان در چمن دهر
کردیم عبث خدمت سرو و گل و ریحان

پیمانه کشم تازه کنم عهد بساقی
بشکست اگر یار کهن شیشه پیمان

آشفته بجز زلف بتان جا نگرفتم
شد عمر گرانمایه بسودای پریشان

در دست نماند است بجز باد مرا هیچ
ناچار علی را بزنم دست بدامان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۱۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.