۱۴۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۳۰

ای خسروان صورت رحمی باین گدایان
تا جامه خانه دارید رحمی به بی قبایان

منشان بدل رقیبان در کعبه بت نگنجد
انسان بدیده بنشان بگذر زناسزایان

خوردی چون خون عشاق مگذار کشتن غیر
بر ما رواست این کار بگذر زناروایان

برگ طرب بود می از نی نا بزن هی
برگ و نوا بیارید بر خیل بی نوایان

از زاهدان مپرسید اسرار حق شناسی
بیگانگان چه دانند احوال آشنایان

آتشکده برافروز زآن طلعت جهان سوز
تا بر تو سجده آرند در پارس پارسایان

بر بندگان مسکین این خسروان ببخشند
یاد از خدا نیارند این خیل خودستایان

ما دردمند عشقیم درمان ما بود وصل
رحم ای طبیب آخر بر درد بی دوایان

آشفته عندلیبان بر گل همه نواسنج
ما هم بمدح حیدر گشته غزل سرایان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۲۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.