۱۹۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۴۴

ماند بزیر بار ناز این دل نو نیاز من
باز کرشمه میکند دلبر عشوه ساز من

ناز تو کی خرد کسی جز دل مستمند من
عاشق یکدیگر بود ناز تو و نیاز من

رنگ رود زبرگ گل سرو فتد زسرکشی
گر بچمن چمان شود گلبن سرفراز من

کاش که پرده برکشد آن مه خرگهی زرخ
تا بسحر بدل شود تیره شب دراز من

خون شوی ایدل از چه رو میکشیم تو کو بکو
چند تو فاش میکنی طفل سرشک راز من

بیهده عنکبوت شد مضطرب شکار خود
صید مگس نمیکند هرگز شاهباز من

مهر علیست در دل و مدح علیست بر زبان
بر دگران از آن بود آشفته امتیاز من

غیر تو نگروم بکس غیر تو ننگرم بکس
دوخته ناوک نظر هر سو چشم باز من

شیخ بکعبه حجار ارچه مفاخرت کند
کعبه من در علی دشت نجف حجاز من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۴۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.