هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و دردهای ناشی از آن سخن می‌گوید. او از عقل دور شده و درگیر عشقی آتشین است که او را به کفر و پیمان‌شکنی می‌کشاند. شاعر از ساقی می‌خواهد تا با شراب عشق، او را از رنج‌ها نجات دهد و دور جدیدی از زندگی را برایش رقم بزند. او از غم‌ها و رنج‌های عشق شکایت دارد و در نهایت به قضا و قدر الهی پناه می‌برد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عشقی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۹۴۵

مدد ای عشق که از عقل در آزارم من
رحمتی کن برهانم که گرفتارم من

خیز اقبال کن ای ساقی مستان با جام
که زهشیاری از این دور در ادبارم من

منکه با کفر سر زلف تو بستم پیمان
کافر عهدم و شایسته زنارم من

کوکب دیگرم از برج دگر طالع کن
که بس آزرده از این ثابت و سیارم من

ساغری از خم میخانه وحدت بمن آر
که بدرد سر از این باده خمارم من

غیر عناب می آلود تواش نیست علاج
دل که گفت از نگه مست تو بیمارم من

غمزه و خال و خط و زلف و مژه کرده هجوم
وه که با لشکر کفار بپیکارم من

گفتمش لعل تو ضحاک و دو زلفت ماران
خنده زد گفت که زآن مار در آزارم من

دور نو کن زکرم ساقی و مشگل بگشا
که گره بر دل از این گنبد دوارم من

آیت برد و سلامی بمن ای روح بیار
که زنمرود زمان دایم در نارم من

چاره ای دست خدا بهر خدا در کارم
زانکه در چاره خود عاجز و ناچارم من

بقضا و بقدر قادری ای شه مددی
آخر آشفته ام و واقف از اسرارم من
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۴۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.