۱۶۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۶۸

عاشق گریختن نتواند زبند او
گر شش جهة اسیر بود در کمند او

عاقل اگرچه پند حکیمانه میدهد
عاشق چگونه گوش گذارد به پند او

ای عشق از کدام درختست میوه ات
کز وهم برتر است نهال بلند او

آمد بشکل نعل سبک خنک او هلال
بر آسمان گذشته همانا سمند او

مرهم بداغ دل چه نهی ای طبیب شهر
درمان زکس طلب نکند مستمند او

از ملک عشق عقل نیارد گریختن
گرد جهان حصار شود شهربند او

طوطی حدیث آن لب شیرین چو بشنود
تنگ شکر نثار کند پیش قند او

مردم نهند مرهم بر ریش اندرون
ساید نمک بداغ درون دردمند او

آشفته سر عشق نداند بجز خدای
بیجا حکیم دم مزن از چون و چند او

عشق است مرتضی دو جهان جلوه گاه وی
امکان بود تمام اسیر کمند او
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۶۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.