۱۷۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۰۳

ای زلف پرشکن تو سرا پا شکسته ای
گویا زبار خاطر عشاق خسته ای

عاشق نه ی چیست سرافکنده ای به پیش
دیوانه نیستی و سلاسل گسسته ای

مجنون نه ی برای چه حیران و والهی
هندو نه ی زچیست بر آتش نشسته ای

چون شاخ پر ثمر متمایل زهر طرف
از بس که سربحلقه فتراک بسته ای

آیا بقصد کیست نگاهت که کرده راست
هر سو روان زطره طرار دسته ای

آشفته دل بحلقه خطش اسیر ماند
زلفش در این گمان که تو از بند جسته ای

در مدحت علی زبانت چو عجز داشت
ای خامه زآن سبب سرخود را شکسته ای
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۰۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۰۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.