۱۶۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۱۰

با سپاه مژه از قتل که باز آمده ای
که بخون غرقه تو چون چنگل باز آمده ای

غاشقان تو چو پیرامن تو شعله شمع
محفل افروز ولی دوست گداز آمده ای

بحرم خانه دلهای خرابت ره نیست
که تو ای شیخ همه ره بحجاز آمده ای

حال دل با خم زلفش سحر آهسته بگو
چون تو ای باد صبا محرم راز آمده ای

ره مده شانه و مقراض بخود بهر خدای
چون تو ای زلف مرا عمر دراز آمده ای

چو نیاز آرمت ای قبله عشاق به پیش
که سراپای همه عشوه و ناز آمده ای

طوف کعبه نبود فخر تو را فخر آنست
بردر میکده گر خود به نیاز آمده ای

با همه مستیت ای نرگس جادوی نگار
در محراب چرا بهر نماز آمده ای

تا که طغرات بمهر که بودای خط سبز
که بخون دو جهان خط جواز آمده ای

ننوازی دل آشفته چرا ای خم زلف
گر تو ای سلسله دیوانه نواز آمده ای

بر در میکده ای عرش کنی طوف بسر
چه شدت تا زنشیبی بفراز آمده ای

اندر این خانه مگر پرتو حیدر دیدی
که بخاک در او بهر نیاز آمده ای
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۰۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.