۱۶۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۱۱

ای هجر تو چو کوه و دل مستمند کاه
این کوه را زکاه بگردان بیک نگاه

با غیر مهربانی و با دوست سرگران
نامهربان بتا زدل سنگ آه آه

با روز و هجر و شام فراقم بسوز و ساز
مهر است شمع روشن و ماهم بود گواه

ما و رقیب را بود این فرق در جهان
کاو با تو روبرو بود و چشم ما براه

بی مهر ماه من برقیب است مهربان
این مهر و کین که دیده بدو ران ز مهر و ماه

برکش خدایرا زمیان تیغ امتحان
تا رفع گرددت زمن و غیر اشتباه

در کوی میفروش نباشد نعال و صدر
یکسان بود بمحفل مستان گدا و شاه

از بسکه داد زلف رسن بازو ریسمان
یوسف صفت فکنده دل عاشقان بچاه

دستت بشو زخون که نباشد گواه حشر
بنمای رخ که داد بگیری ز دادخواه

در راه عشق دین و دل و جان سپرده ای
در این سرا کسی نرسیده بمال و جاه

لیلی بگو که بارش گیرد زاشتران
کامشب گرفته راه تو مجنون زاشک و آه

آشفته دل برشته مهر علی ببند
تا بگسلد علاقه جانت زماسواه

شاهنشه ولایت معنی ولی حق
آئینه دار سر ازل مظهر الله
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۱۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.