۱۵۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۲۸

بر چهره باز زلف چلیپا شکسته ای
زنار زلف خویش و دل ما شکسته ای

گر بت پرست راست چلیپا نشان کفر
بر بت چرا صنم تو چلیپا شکسته ای

لؤلؤ پراکنی بعذار چو آفتاب
بر قرص ماه عقد ثریا شکسته ای

بشکست چشم مست تو دلرا بغمزه دوش
پنداشتی که ساغر صهبا شکسته ای

گر صف شکن شوند بیغما بتان ترک
تو ترک چین و خلخ و یغما شکسته ای

بس شیشه ها بسهو شکستی و چون کنی
تا شیشه ی دلم که بعمدا شکسته ای

از چهره تو شمع فلک بی فروغ شد
از زلف نرخ عنبر سارا شکسته ای

بازار حسن یوسفی از تو بود کساد
در مصر نرخ کار زلیخا شکسته ای

ای خامه تا مدیح علی میزنی رقم
بازار قند و طوطی گویا شکسته ای

آشفته تا مقیم در مرتضی شدی
با پای طاق کاخ مسیحا شکسته ای
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۲۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.