۱۳۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۳۴

یک پشته مشک تاتار بر دوش خویش بسته
در چین هر شکنجش چین و ختن شکسته

دزدیده بین برویش کز سحر چشم جادو
راه نظر بمردم از تیر غمزه بسته

نه دل بدست آید نه دلبرم چه سازم
کز دام رفته آهو ماهی زشست جسته

از هر کناره فوجی از تیر گشته بسمل
وز هر کرانه جمعی درخاک و خون نشسته

داروی دردمندان در لعل تست پنهان
رحمت چرا نیاری بر عاشقان خسته

تا آن دو زلف ستار بگشوده ای برخسار
سبحه زدست رفته زنار شد گسسته

با توشه توکل در نار اگر خرامی
همچون خلیل بینی گلهای دسته دسته

هر کس که بست خود را بر بندگی حیدر
از منت جهانی آشفته وار رسته
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۳۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.