۱۴۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۵۳

به تو میسزد سرا پا همه ناز و کبریائی
که مسلمی بخوبی و تو راست پارسائی

نشنیده ای زمطرب بجز از حدیث هجران
که زبند بندش آید همه نغمه جدائی

تو زپرده گر درآئی چکنی بجان مردم
که زعشوه نهانی دل خلق میربائی

چه کنی ملامت دل که تو بت پرستد از جان
که چه آینه بیارند تو خویشتن ستائی

سوی کشور دگر رو پی دین و دل نگارا
که زپارس برفکندی تو رسوم پارسائی

تو چو برق برگذشتی و بسوخت خرمن ما
که بشعله خار و خس را نه سزاست آشنائی

نبود دلی که نبود بشکنج طره او
که بچین زلفش آشفته تو هم دلی فزائی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۵۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.