۱۵۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۵۶

دین و دل ای سیم تن تنها نه از من میبری
با چنین رو دل زسنگ وروی آهن میبری

میکنی اندر شبستان خم زلفت نهان
آنچه دل از خلق اندر روز روشن میبری

با چین بستان روحانی که باشد بیخزان
باغبان بی بصیرت نام گلشن میبری

نافه از چین ای صبا بردن بزلف او خطاست
خوشه چینا چند خوشه سوی خرمن میبری

رخنه دلرا رفو زآن نوک مژگان کن طلب
رشته را بیهوده اندر چشم سوزن میبری

یک لطیمه غنبر ار خواهی خوری صد لطمه موج
گو بیا گر عنبر بدامن میبری

ناخن از خونم کنی رنگین که بنمائی بغیر
تحفه خون دوست را از بهر دشمن میبری

بس بود آن طره ابرو تو را اندر مصاف
بی سبب در رزمگه شمشیر و جوشن میبری

خدمت زلف بناگوش بتان کن باغبان
چند زحمت از پی نسرین و سوسن میبری

ای شکنج زلف این سحر است یا خود معجز است
کافتاب و ماه را رشته بگردن میبری

دل شده آشفته را تا چند ای زلف رسا
بند برپا کو بکو برزن ببرزن میبری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۵۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.