هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی، با استفاده از تصاویر و استعاره‌های زیبا، به ستایش معشوق و بیان درد عشق می‌پردازد. شاعر معشوق را فراتر از همه خوبان شهر می‌داند و از نگاه نکردن او شکایت می‌کند. او از جذابیت‌های معشوق مانند زلف و چشمانش سخن می‌گوید و عشق به او را کافی برای جان خود می‌داند. همچنین، اشاره‌هایی به مفاهیم عرفانی و مذهبی مانند امام علی (ع) و شهادت وجود دارد.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن برای کودکان و نوجوانان کم‌سال دشوار است. همچنین، برخی از استعاره‌ها و اشارات مذهبی ممکن است نیاز به دانش پیشینه‌ای داشته باشد که معمولاً در سنین بالاتر کسب می‌شود.

شمارهٔ ۱۰۶۰

تو را که از همه خوبان شهر ممتازی
روا بود که مرا از نظر نیندازی

تو را که رخ زخط زلف کافرستان شد
سزد شعائر اسلام اگر براندازی

کجا بمنظر دل جای گیردت دلدار
زغیر خلوت سینه اگر نپردازی

مرا شراره عشق تو کافیست بجان
چرا ببوته هجرم دوباره بگدازی

بجر نیاز نیاید زکشتگان غمت
بکش هر آنچه تو خواهی بناز و طنازی

بسی زفر همایون عشق نیست عجب
مگس کند به هما گر بلندپروازی

چو زلفکان تو دیدم قرین بخط گفتم
که با زمردت افعی چرا کند بازی

بترکتازی چشمان کافرت نازم
که صد قبیله بکشتی زترک و از تازی

نماند فتنه در ایام شاه در ایران
مگر تو فتنه آخر زمان بشیرازی

نشد زریختن خون دو ابروی تو سیر
چو ذوالفقار کج شاه حیدر غازی

علی ولی خدا شهر بند علم نبی
که هر نبی زدم او گرفته اعجازی

کلاه گوشه بساید بچرخ آشفته
گرش بخیل سگان درت تو بنوازی
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۵۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.