۱۸۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۷۶

خوشا وقتی که بر آتش بر منظور بنشینی
بسوزی پرده چون پروانه و مستور بنشینی

بغیر از لن ترانی نشنوی اندر جواب ایدل
اگر صد سال چون موسی بکوه طور بنشینی

چو پروانه بمیلت شمع عشق آخر بسوزاند
اگر زین اتش سودا بمیلی دور بنشینی

تو شهبازی و بر خون ملخ پنچه نیالائی
همائی تو نمی زیبد که با عصفور بنشینی

مشو پروانه ای کز شعله ای شمعت بسوزاند
سمندروش بنارش ساز تا با نور بنشینی

بنوش آن میکه گرد هستی از چهره برافشانی
مرو در خانه خمار تا مخمور بنشینی

گر امروزت بمیخانه بدست افتاد غلمانی
نمیخواهی که فردا در بهشت حور بنشینی

بکوی نیستی بازآ که هستی ابد یابی
وصال دوست بگزینی زخود مهجور بنشینی

سحر آید پدید و بامدادت عید خواهد شد
چو آشفته اگر اندر شب دیجور بنشینی

ولای مرتضایت باد و دوری زبدخواهان
مبادا از عبادت زاهدا مغرور بنشینی

اگر روزی دو صد گورت بصحرا در کمند آید
که چون بهرام آخر در بساط گور بنشینی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۷۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.