۱۳۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۱۴

بکن آن باده رنگین بایاغم ساقی
که بود نشئه او تا بقیامت باقی

مستی می چو خمار آرد و هشیاری و رنج
مست شو مست ولی از لب و لعل ساقی

باده ی نوش که فانی کندت در ساقی
تاز مطرب شنوی نغمه انت الباقی

باده ی ریز بجامم همه لبریز زعشق
تا بشوئیم زدفتر سخن الحاقی

حنظل بادیه ات را همه شهد رطب است
زهر عشق تو بمسموم کند تریاقی

طلق محلوب ولای تو بتن مالیدم
تا که دوزخ نکند بر بدنم حراقی

توئی آن علت غائی علی خیبرگیر
که ببزم دل آشفته شدستی ساقی

بحسابم برس ای مفرده فرد وجود
نیست جز مهر تو دردفتر ما اطلاقی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۱۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.