۱۳۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۱۷

از چه ای عشق تو در سینه ما جا کردی
دل تاریک مرا سینه سینا کردی

گر سر قتل نداری تو زابرو و مژه
خنجر و تیر و سنان از چه مهیا کردی

خواهی ار کس نشناسد که تو خونخوار منی
ناخن از خون دلم از چه محنا کردی

با خیال لب ساقی چه غم از رنج خمار
نقل و می داشتی و عیش مهیا کردی

لب نهادی بلب ساغر زین رشک ببزم
لاجرم خون جگر در دل مینا کردی

شعله طور بود دلبر تو خود چو خسی
وصل او را زچه آشفته تمنا کردی

سرمه از خاک در میکده کردی زاهد
کور بودی زکجا دیده بینا کردی

خوردی از دست علی باده ی تو چند مگر
اهل صورت بدی و رخنه بمعنا کردی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۱۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.