۱۴۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۶۲

تو را که زیر لبان روح یکجهان داری
دو چشم خود زچه بیمار و ناتوان داری

چه بلبلی که تو صد باغ وقف نغمه تست
چه نوگلی تو که یکشهر باغبان داری

زجور غیر شکایت مکن که یارت هست
بجور خار بساز ایکه بوستان داری

حکیم گو نزند دم دگر زجوهر فرد
تو را سزاست که معنیش در میان داری

تو با خیال میانش دلا خوشی همه شب
بهیچ شب همه شب دست در میان داری

یکی بکشت یکی زنده گشت و دعوی کرد
بکن تو دعوی معجز که این و آن داری

چه مرغی و زکدام آشیانه ای ای عشق ‏
که هر کجا که دلی هست آشیان داری

زبان تو عجب آتش فشاند شد آشفته
چه آتشیست که اندر میان جان داری

زآستان علی سر مپیچ ای درویش
روی بخانه اگر ره بر آستان داری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۶۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.