۱۳۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۷۷

دل دردمند عاشق که زدوست داشت داغی
نه عجب زلاله و گل بودش اگر فراغی

نه برنگ لاله در باغ بگل بود مشابه
چه مشابهت بدل داشت اگر نداشت زاغی

چو بدید خط سبزت بلب تو خال زنگی
بشکر بگفت کز چیست مکان گرفته زاغی

تو که رفتی از شبستان و نداد نور ماهم
مگر آه سینه از برق فروزدم چراغی

همه جا خیام لیلی است بدشت خاطر تو
عجبم من از تو مجنون که زحی کنی سراغی

تو که ساقی بهشتی و بجام تست کوثر
چه کم ار کنی عنایت تو بتشنگان ایاغی

مستای هیچ آشفته بر علی تو کس را
بر آفتاب تابان چکند چراغ راغی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۷۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.