هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که در آن شاعر با زبانی پراحساس و تصاویر شاعرانه، از معشوق خود میخواهد که به سوی او بازگردد. شاعر از جفاها و بیوفاییهای معشوق شکایت میکند، اما در عین حال، اشتیاق فراوانی برای دیدار دوباره او دارد. متن مملو از استعارهها و تشبیهات زیبا مانند شمع، گل، بلبل، دریا، ماه و لؤلؤ است که بر جذابیت و عمق احساسات شاعر میافزاید.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آنها به بلوغ فکری و عاطفی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیهات پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
شمارهٔ ۱۱۷۹
تو شمع محفل انسی شب آمد در شبستان آی
گلی بر بلبلان رحمی کن و سوی گلستان آی
کنار از ما چه میگیری که تو آلوده دامانی
تو دریائی چه اندیشی بزن موجی بدامان آی
شکستی عهد و پیمانم زدی با غیر پیمانه
توئی پیمان شکن پیمانه ای نوشان به پیمان آی
دل و دین بردی و بر جانهای نیم جانی را
خدا را بار دیگر از برای غارت جان آی
مرا مردم زدیده ای پریزاده سفر کرده
برای اینکه بنشینی بجایش همچو انسان آی
سریع السیر چون ماهی و در هر منزلی یکشب
بود وقت شرف در کاخ خود ای ماه تابان آی
زچشمم میگریزی کاز تو شاید توشه بردارد
اگر دیده بود غماز اندر سینه پنهان آی
توئی آن لؤلؤ لالا مرا دیده بود عمان
زدست خاکیان بگریز و سوی بحر عمان آی
طبیبان بر سر درمان ولی دانم که درمانند
مرا ای درد جان پرور برای رفع درمان آی
مغنی پرده عشاق را نیکو زدی امشب
برای سور مستان مدح حیدر را نواخان آی
پریشان است آشفته زسودای سر زلفش
گرش آشفته تر خواهی بآن زلف پریشان آی
گلی بر بلبلان رحمی کن و سوی گلستان آی
کنار از ما چه میگیری که تو آلوده دامانی
تو دریائی چه اندیشی بزن موجی بدامان آی
شکستی عهد و پیمانم زدی با غیر پیمانه
توئی پیمان شکن پیمانه ای نوشان به پیمان آی
دل و دین بردی و بر جانهای نیم جانی را
خدا را بار دیگر از برای غارت جان آی
مرا مردم زدیده ای پریزاده سفر کرده
برای اینکه بنشینی بجایش همچو انسان آی
سریع السیر چون ماهی و در هر منزلی یکشب
بود وقت شرف در کاخ خود ای ماه تابان آی
زچشمم میگریزی کاز تو شاید توشه بردارد
اگر دیده بود غماز اندر سینه پنهان آی
توئی آن لؤلؤ لالا مرا دیده بود عمان
زدست خاکیان بگریز و سوی بحر عمان آی
طبیبان بر سر درمان ولی دانم که درمانند
مرا ای درد جان پرور برای رفع درمان آی
مغنی پرده عشاق را نیکو زدی امشب
برای سور مستان مدح حیدر را نواخان آی
پریشان است آشفته زسودای سر زلفش
گرش آشفته تر خواهی بآن زلف پریشان آی
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۷۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.