۱۴۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۸۱

ای آهوی تتاری نافه اگر نداری
زآن مو چرا نگیری زآن بو چرا نیاری

از آب چشم عشاق رو وام کن دو قطره
ای ابر نوبهاری باران اگر نداری

از خارخار عشقت در دل اگر اثر هست
در روز تیرباران شاید که سر نخاری

محصولت ار بباید تخم عمل بیفشان
فردا شوی پشیمان امروز اگر نکاری

از سوختن عجب نیست نه پرده فلک را
آهی اگر سحرگه از سوز دل برآری

ما کشته تخم امید در رهگذار باران
تو ابر نوبهاری بر ما چرا نباری

آشفته عاشقانت از خود نمیشمارند
چون ابر اگر نباری یا همچو نی نزاری

مطرب چو هست روحت ساقی چو هست راحت
حسنی چرا نسازی جامی چرا نیاری

دریوزه بایدت کردت از همرهان در این ره
از حب آل حیدر گر توشه برنداری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۸۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.