۱۳۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۸۲

پیر مغان گشود زرحمت در سرای
زاهد بعذر توبه تو در این سرا درآی

جغدی اگر مجاور دیر مغان بود
کسب شرف زسایه او میکند همای

ساقی چو می بجام سفالین تو میکنی
از جم که یاد آرد و جام جهان نمای

خاک در سرای مغان آب زندگیست ‏
هم آتشش چو باد مسیحاست جان فزای

ساقی مکن زمرده دلان منع آب خضر
مشگل گشا توئی زدلم عقده برگشای

جز روی تو که غالیه سا شد زموی تو
خورشید را که دیده در آفاق مشگسای

با سر بشوق جذبه عشق تو میروم
گر ببینی این رواق معلق بود بپای

آشفته جا گرفت در آن زلف پیچ پیچ ‏
دیوانه ای بسلسله خوش کرده است جای

گمگشتگان دشت هوائیم از کرم
ما را بسوی کعبه برای خضر رهنمای

کعبه کدام ودیر مغان کوی مرتضی
کاوراست عرش کرسی و گردون بود سرای
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۸۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.